Salesman

ساخت وبلاگ
بفرمایین ترشی، تازه ی تازه، داغِ داغ، زوم کنین تا بهره ی کافی رو ببرین... هر چی گفتین توی دلتون، خودتونین با عرض معذرت! :-)))) Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 135 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 20:58

سکانس اول ( روز- داخلی- اتاق دندانپزشک) سرم رو از روی بیمار بلند می کنم و با خستگی میگم: خانوم نون! مریضا دوباره همه با هم اومدن تو که! من تمرکز ندارم. ببرشون بیرون از اتاق بهشون نوبت بده. خانوم نون: چشم خانم دکتر. رو به بیمارها ادامه میده: بیاین بیرون.  یکی از زن ها از زیر دستای خانم نون فرار می کنه و میاد پیشم. مامانه نازگله. خودش ایرانیه ولی همسرش افغانه و طبیعتا بچه هاش مثل شوهرش دفترچه بیمه ندارن. دفعه قبل با تخفیف حسابی دو تا از دندون های نازگل رو فیشورسیلانت ( شیارپوش) زدم و هنوز منتظرم شبکه بهم تذکر بده که چرا بیشتر پول نمیگیری از اتباع خارجی.  مامان نازگل با لبخند گشاد: خانم دکتر دستتون درد نکنه میشه یه نوبت دیگه به نازگل بدین. نازگل دست در دست مادرش بهم لبخند می زنه. چقدر می ترسید ازم و چقدر بعدش دوست شده بود باهام. میگم: با خانوم نون صحبت کنین. ولی نوبت هام تا اواخر اسفند پره.  با اصرار میگه: نمیشه زودتر.  به عکسش نگاه می کنم: الان که درد نداره. کار اورژانسی نداره. نوبت بگیرین لطفا. ***  سکانس دوم ( روز- خارجی- خیابان) با دندونپزشک یکی از مراکز دیگه ی شهرستان منتظر اتوبوس شهر خودمون ایستادیم. اون: بگو امروز چی شد! من: چی شد؟ اون: یکی از بیمارهات اومده بود پیش من. کلی غر زد که از وقتی واسه بچه اش کار کردی از دندون درد خواب نداره. تازه میگفت خانوم دکترِ اون مرکز بی سواد Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 116 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 20:58

الاول- پسر جوون وارد اتاقم شد و گفت که پدرش سکته مغزی کرده و دندون هاش لق شدن و می ترسه دندون ها بیوفتن ته حلق پدرش، عکس دندون های پدرش رو نشون داد و با نگرانی پرسید: بیارمش شما دندون هاش رو می کشید خانم دکتر؟ گفتم بله فقط نامه از پزشک مرکز بیار واسم. ساعتی بعد، پسر دوباره در زد و گفت پدرم رو آوردم، آنتی بیوتیک رو هم همون طور که گفته بودین، یک ساعت پیش خورده. بیایم داخل؟ اجازه دادم. ویلچر پدر پیرش رو با باز کردن هر دو لنگه ی در داخل آورد و به سمت یونیت برد. دوباره نگران پرسید: میشه روی همین ویلچر واسش بکشین؟ سخته روی یونیت بخوابونمش. دندون های پیرمرد رو معاینه و کردم و گفتم: بله که میشه. چراغ یونیت رو بالای ویلچر تنظیم کردم و خم شدم و سریع دندون هاش رو کشیدم. پسر با وسواس پرسید: کامل در اومد دیگه؟ گفتم: بله خیالتون راحت و فکر کردم: چه پسر خَلف و خوبی... الثانی- دوستم میگه مگه دستت درد نمی کنه؟ خب نکش! ولی باز وقتی دندون غیرقابل نگه داری می بینم، دلم می سوزه و به خودم میگم آروم آروم لقش کن و بکش واسش. دندون پره مولر دوم پایین( پنجمین دندون از خط وسط) کاملا پوسیده رو با حوصله لق کردم. ریشه کش رو داخل دهان بردم ولی نمی تونست ریشه پوسیده رو بگیره. اِلِواتور ظریف رو وارد حفره دندون کردم و بردم زیر ریشه و هولش دادم بالا. دندون انگار فنر زیرش باشه، پرید از دهان بیرون و محکم خورد تو صورتم Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 143 تاريخ : چهارشنبه 18 بهمن 1396 ساعت: 12:46

باورتون نمیشه تا چه حد برای رسیدن آخر هفته و رفتن به سینما با برادرجانم، لحظه شماری می کنم. قراره بریم " آینه بغل" رو ببینیم. البته من دفعه ی دومم میشه. دفعه اول در کنار لحظاتی که با چشم های خیس از اشک در اثر خندیدن زیاد، فکر می کردم چقدر فیلمش بی مفهوم ولی خنده داره، به خواهرم می گفتم جای داداشمون خالیه که صدای خنده های بلندش، کل سینما رو بلرزونه! آخرین بار  "بارکد" رو با برادرجان توی سینما دیدیم و در خیلی  از صحنه ها من از صدای خندیدنش خنده ام می گرفت. عزیزززم دلم برای سرتق بازی هاش تنگ شد! هفته ی پیش، خواهر و برادرم گفتن هوس اسنک خونگی کردن و خب ما جفتشون رو فرستادیم داخل آشپزخونه و گفتیم این گوی و این میدان! درسته هر دو خیلی به من کنایه انداختن که تنبل خانوم! پاشو تو هم بیا کمک، ولی من سنگرم رو حفظ کردم و گفتم: اولا من خسته ام بعد از یک هفته کار و دوما من مهمونم الان اینجا! نتیجه ی کارشون عالی بود و میشه گفت حتی دلم برای طعم اسنک "خواهر-برادر پَز" هم تنگ شده... Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 142 تاريخ : چهارشنبه 18 بهمن 1396 ساعت: 12:46

عاشق اون بیمارهایی هستم که در می زنن و میان داخل و به در و دیوار با تعجب نگاه می کنن و رو به من میگن: دکتر نیستش؟ نمیاد؟ من هم لبخند سردی ( !! ) می زنم و میگم: خودم هستم.  قیافه ی خجالت کشیده شون، همیشه به خنده می اندازه من رو! *** به مکالمه ی من و زن و شوهر مسن دقت نومایید:  من: چند سالتونه خانم؟  شوهر: ٦٣ سالشه! پیر شده دیگه!  در حین اینکه دارم عکس می نویسم، نگاهم به سن زن توی دفترچه میوفته: عه خانم ٦١ سالتونه! زبون زن باز میشه: دیدی ٦١ سالمه! هی می خوای سن من رو بالا ببری! شوهر: الکی نوشته اونجا خانم دکتر! زن: چون از من چند سال کوچیکتره و ده ساله دندون مصنوعی داره، حسودیش میشه بهم خانم دکتر! شوهر: شما زنا پیر می کنین ما رو! هه هه الان هم که می خوای بکشی دندونای آهکیت رو، تو هم دندون مصنوعی میذاری!  زن: من پیر کردم تو رو؟! خودت پیر بودی. شوهر: .... زن: ... شوهر: .... زن: ... من: :-))))))) + فراوان تفاوت سنی معکوس بین زن و شوهرها دیدم اینجا. زن ٥ سال بزرگتر، ٣ سال بزرگتر و غیره. طوری که وقتی پسر درشت هیکلِ جوان با زن همراهش اومد داخل گفتم حتما زنشه ولی ٧-٨ سالی بزرگتره از پسر. کاشف به عمل اومد که اون زن مادرش بوده نه همسرش! ماشالا بزنم به تخته خیلی خوب مونده بود، البته پسر هم چند سال بزرگتر از سنش به نظر میرسید!  اون بیمار نوجوان خوش خندهه بود که ماجراش رو تعریف کردم، این دفعه وق Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 143 تاريخ : چهارشنبه 18 بهمن 1396 ساعت: 12:46

بیمار مرد ٤٥-٤٦ ساله با سابقه ی ناراحتی قلبی و با نامه ی متخصص قلب وارد اتاقم شد. به قدری بدخط بود که اصلا نمی فهمیدم چی نوشته. یه عبارت اختصاری تو مایه های PCOS!! به عنوان مشکل بیمار نوشته بود. از پزشک مرکز پرسیدم، اون هم متوجه نشد چه بیماری داره ولی بقیه ی خطوط رو خوند: با آرامش و بی حسی بدون وازوکانستریکتور ( رگ فشار) کار شود. ASA ( آسپرین) از سه روز قبل قطع شود.  بیمار گفت چند روزه آسپرین نخورده. با توکل به خدا ریشه ی دندون شش بالاش رو کشیدم. زیاد خونریزی نداشت. خوشحال رفتم سراغ ٤ و ٥ که دیدم اولی خیلی خونریزی می کنه. نیاز به بخیه بود. در حین بخیه زدن حواسم به جای خالی دندون کانین (نیش) بیمار جلب شد. به طرز عجیب غریبی استخوانش گود شده بود. انگار دندونپزشک دندون رو به کل با استخوان اطرافش کشیده بود. ازش پرس و جو کردم و متوجه شدم بیمار در طی یک عملیات انتحاری بخاطر درد زیاد و با توصیه تکنسین داروخانه، سیخ داغ رو وارد دندون پوسیده اش کرده، بعد انقدر دردش تشدید شده که نصفه شب خودش با انبردست دندونش رو با استخوان اطرافش به قول خودش ' کَنده ' ! با تعجب به بیمار نگاه کردم و گفتم: چی بگم؟ یک هفته دیگه بیاین بخیه هاتون رو بکشم. ولی نه، شما که بلدین بخیه رو هم خودتون بکشین! :-/ #بیمارِ_دندانپزشک *** یه استاد اطفال داشتیم که می گفت دندونپزشکا بعد از یک مدت، تمام توجهشون معطوف میشه به او Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 144 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 23:16

ممنونم که با داد و بیداد و هوچی گری و تهدید به اینکه اگه پول تو حسابم بود، کسی رو توی مرکز زنده نمی گذاشتم، اعصابم رو برای بقیه روز به هم ریختی؛ آقای پدرِ بیمارِ به ظاهر محترم! + بعدا نوشت: با دقت به عکس سه نکته رو متوجه شدم: یک: من از اولم دست خطم دکتری بوده، روم به دیوار با این دست خط! دو: انقدر عصبی بودم که یک نقطه هم جا گذاشتم: دندانپرشکی!  سه: کم مونده بوده تا روی درب اتاق، زیر نوبت قبلی خط بکشم! Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 150 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 23:16

با توجه به حدیث بالا و حجم بالای ترسی که بچه ها از من و اتاقم دارن، مطمئنا من بهشت رو هم ببینم؛ این سرای مذکور رو نمی بینم. هعییی... برای ارزیابی میزان همکاری بیماران اطفال توی دندونپزشکی یک طبقه بندی به اسم فرانکل داریم. بچه ی کاملا غیر همکار دو منفی، غیرهمکاری که امید میره یکم همکار بشه منفی، بچه همکار و کمی نگران مثبت، و بچه ی کاملا همکار دو مثبته. بعد تصور کنین بچه ای که امروز آخر سر نوبت داده بودم از دو منفی هم به رد بود. از همون اول کار جیغ می زد تا وقتی به زور روی یونیت خوابوندنش. قشنگ اندیکاسیون بیهوشی داشت، ولی هزینه اتاق عمل هم نداشتن. اون تکنیک های مهربونی و جونم و قربونم اصلا فایده ای نداشت. یکم صبر کردم تا گریه هاش تموم بشه، دیدم نه! به مامان بچه آروم گفتم قراره سرش داد بزنم، در جریان باشین! اونجا بود که اون روی هوپانه ام رو گذاشتم زمین و همپای بچه شروع کردم به داد و بیداد!! اول از همه مامان بچه رو با داد همراه چشمک بیرون کردم. بعد خانوم نون که میومد با مهربونی بچه رو ساکت کنه بدتر لوسش می کرد و همین طور آقای میم ( تمیزکار) که اینطور وقت ها از عمد توی اتاقم معطل می کنه و بیرون نمیره و از اون ور اتاق بچه رو دعوا می کنه فرستادم بیرون. گفتم تحت هیچ شرایطی کسی نیاد توی اتاقم! همه رفتن. تابلت( میز دندونپرشکی) رو آوردم روی سینه بچه. یه جورایی گیرش انداختم. بعد خبیث خندیدم Salesman...
ما را در سایت Salesman دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2be-brave6 بازدید : 136 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 23:16